Back

آن‌چه یک فعال سیاسی- اجتماعی باید بداند

 

شیوا فرهمند راد

 

 

"ما خدا را قبول داریم، اما برای بقیه شنود می‌گذاریم! "

(از شعارهای رایج در سازمان سیا)

 

آیا می‌توان در جهان امروز رد گم کرد و خود را از دید دولت و پلیس و سازمان امنیت و اداره‌ی مالیات و دیگر اداره‌ها پنهان کرد؟ آیا می‌شود کاری کرد که "برادر بزرگ" انسان را نبیند؟

 

با گسترش و پیشرفت امکانات فنی ِ دولت‌ها و ادارات در "دهکده‌ی جهانی" امروز، رد گم کردن نا ممکن به‌نظر می‌رسد، یا آن که بسیار دشوار است. "برادر بزرگ" برای زیر نظر داشتن شهروندان امروزه ابزارهای بی‌نهایت متنوع و کارآمدی در اختیار دارد. گسترش کامپیوتری‌شدن ادارات و راه یافتن کامپیوتر به زندگی روزانه، و گسترش ارتباط اینترنتی و تلفنی گرچه مایه‌ی آسایش و آسانی کارهاست، اما باعث شده که "برادر بزرگ" می‌داند و می‌بیند که شهروندان هر لحظه کجا هستند و چه می‌کنند.

 

احمد باطبی، که تصویرش با برافراشتن آن پیراهن خونین در رسانه‌های جهان نقش بست و سال‌ها در زندانش انداخت، پس از فرار از ایران در گفت‌وگویی تعریف کرد:

 

"[...] سعی کرده‌بودیم ذهن‌ها را به این سمت ببریم که من در ترکیه هستم؛ ‏اما وزارت اطلاعات تلفن شخصی من را که فقط یو ان (UN سازمان ملل متحد – ش.) داشت، پیدا کرد و در عراق به من زنگ ‏زدند. گفتند باید برگردی ایران. برو خودت را به کنسول ایران معرفی کن. بعد ما خودمان به تو ‏پاسپورت می‌دهیم. بهت کمک مالی می‌کنیم که هر جا خواستی بروی. از این چیزها. من صدایشان را ‏ضبط کرده ام.‏ [... از شنیدن صدایشان] تعجب کردم. چون آن شماره را کسی نداشت. البته می‌دانستم که آن‌ها به لحاظ تجهیزات جاسوسی خیلی ‏دست شان باز است و می‌دانستم که آن‌قدر مجهز هستند که می‌توانند جای من را پیدا بکنند."[i]

 

کسانی در داستان فرار او تردید کردند و دست وزارت اطلاعات و امنیت جمهوری اسلامی را در ماجرای فرار او دیدند. این‌ها مورد بحث این نوشته نیست. جزئیات چگونگی دست‌یافتن وزرات اطلاعات جمهوری اسلامی به شماره‌ی تلفن او را هم نمی‌دانیم. اما احمد باطبی درست تشخیص داده‌است و آن‌چه می‌گوید درست است. برای این‌گونه ردیابی‌ها امروزه حتی "آن‌قدر مجهز" بودن هم لازم نیست.

 

از هنگام پیدایش تلفن همراه می‌دانیم که هر گوشی شماره‌ی شناسائی ویژه و یگانه‌ای دارد، و هنگامی‌که روشن است هر چند دقیقه باید حضور و وجود خود را به نزدیک‌ترین آنتن مخابرات ویژه‌ی تلفن همراه اطلاع دهد تا بتواند "در دسترس" باشد. این اطلاعات در جدول زمانی هر آنتن بایگانی می‌شود و پلیس با همکاری شرکت تلفن می‌تواند این جدول را استخراج کند و ببیند که یک تلفن معین چه هنگام در نزدیکی کدام آنتن بوده‌است. پارازیتی که گاه در وسایل صوتی خانگی شنیده می‌شود، مربوط به همین اعلام حضور تلفن همراهی‌ست که در آن نزدیکی وجود دارد.

 

اما آن‌چه چون صاعقه‌ای فرود آمد، عبارت بود از خبر امکان شنود تلفن همراه حتی هنگامی که خاموش است! در ماه فوریه‌ی 1999 آندرش اریکسون رئیس وقت پلیس امنیتی سوئد "سپو" SÄPO در کنفرانسی به مقامات دولتی و مهره‌های کلیدی شرکت‌های بزرگ صنعتی سوئد هشدار داد که در جلسات مذاکره درباره‌ی مسائل مهم و سری، تلفن موبایل خود را همراه نبرند، زیرا حتی اگر گوشی خاموش باشد می‌توان با آن به همه‌ی گفت‌وگوهای جاری در اتاق گوش داد. او اضافه کرد که "لازم نیست چیزی اضافی در گوشی نصب شود، یا در آن دستکاری شود."[ii]

 

این هشدار آندرش اریکسون جنجال بزرگی به‌پا کرد، نشریات تخصصی مطالبی در امکان‌ناپذیر بودن این کار نوشتند، و شرکت‌های گوشی‌سازی اریکسون و نوکیا، و شرکت ارتباطات سوئد "تلیا" Telia اطلاعیه‌های رسمی در تکذیب این موضوع صادر کردند و با تلاش بسیار سر و صدا را خواباندند. اما استیگ- آرنه اکهال Stig-Arne Ekhal عضو واحد حفاظت شنود مخابرات در ستاد مرکزی وزارت دفاع سوئد گفت: "شخص قابل اعتمادی برای من تشریح کرد چه‌طور این کار را می‌کنند"! به نوشته‌ی "مجله‌ی الکترونیک" او هیچ توضیح یا اطلاعات بیشتری نداد و حاضر نشد پاسخ دهد که از چه فاصله‌ای می‌توان گفت‌وگوها را شنید و یا این‌که آیا می‌توان با خارج کردن باتری ِ گوشی از شنود جلوگیری کرد، یا نه[iii].

 

این جنجال مربوط به نه سال پیش است و می‌دانیم که فناوری اطلاعات (و جاسوسی) چه در زمینه‌ی الکترونیک و چه در زمینه‌ی نرم‌افزار در دو دهه‌ی اخیر با چه سرعت شگرفی پیشرفت می‌کند. رئیس پلیس امنیتی و کارمند واحد حفاظت شنود وزارت دفاع سوئد هیچ دلیلی برای دروغگوئی ندارند، اما حتی اگر فرض کنیم که در آن هنگام امکان فنی شنود گوشی خاموش تلفن همراه وجود نداشت و شاید آنان دچار سوءتفاهم شده‌بودند، اکنون، از چند سال پیش انواع نرم‌افزار شنود گوشی‌های تلفن همراه در اینترنت به فروش می‌رسد و به نوشته‌ی هفته‌نامه‌ی سوئدی "تکنیک نوین Ny Teknik" کافیست چند دقیقه گوشی را بگذارید و به دستشوئی بروید تا کسی نرم افزار لازم را در آن نصب کند و از آن لحظه همه‌ی گفت‌وگوها و اس‌ام‌اس‌های ارسالی و دریافتی آن گوشی با تاریخ و ساعت ضبط می‌شود و به سایت معینی فرستاده می‌شود[iv].

 

امروزه گوشی‌های "نسل 3" مجهز به ردیابی جی‌پی‌اس GPS در مشت هر نوجوانی وجود دارد و شرکت‌های تبلیغاتی می‌کوشند پدران و مادران را راضی کنند که از این گوشی‌ها استفاده کنند تا هر لحظه ببینند که فرزندشان کجاست، و به این ترتیب دیگر نیازی به رجوع به پلیس و دریافت اجازه از شرکت مخابراتی برای دسترسی به مسیر حرکت گوشی هم وجود ندارد. به نوشته‌ی روزنامه‌های سوئد (از جمله DN در 22 نوامبر 2008) استفاده از نرم‌افزار شنود تلفن همراه امروزه در میان زوج‌های بدگمان و حسود بسیار رایج است.

 

بدین‌گونه در کشورهایی که واردات گوشی‌های تلفن همراه در انحصار دولت یا واسطه‌های دولتی‌ست، دولتی با روحیه‌ی "برادر بزرگ" به آسانی می‌تواند چنین نرم‌افزاری را پیش از فروش در گوشی‌ها نصب کند و همه‌ی ارتباطات هر شهروند دلخواه و بی‌خبرازهمه‌جایی را بشنود و زیر نظر بگیرد.

 

شنود تلفن‌های ثابت آسان‌تر است و از همان هنگام پیدایش تلفن امکان‌پذیر بوده‌است. داستان‌های بی‌شماری در باره‌ی جاسوسی و شنود تلفن ثابت وجود دارد. نگاهی به اسناد ساواک شاهنشاهی در کتاب‌های منتشر شده از سوی "مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی" جمهوری اسلامی در باره‌ی سازمان‌های چریک‌های فدائی خلق و مجاهدین خلق به‌روشنی نشان می‌دهد که ساواک از طریق شنود تلفنی سنگین‌‌ترین ضربه‌ها را به این سازمان‌ها وارد آورد و چه‌گونه اعضای این سازمان‌ها بی‌خبر از همه‌جا و برای آسان‌تر کردن ارتباطات خود درست دنبال خانه‌های امنی می‌گشتند که تلفن داشته‌باشد. کمی دیرتر خود این سازمان‌ها نیز توانستند دستگاه‌هایی بسازند، ارتباط بی‌سیم واحدهای گشت ساواک را بشنوند و پیشاپیش از عملیات آنان با خبر شوند.

 

در آستانه‌ی یورش به حزب توده‌ ایران در سال 1361 نیز آشکار شده‌بود که وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و اطلاعات سپاه پاسداران به همه‌ی شبکه‌ی ارتباطات تلفنی رهبران و دفترهای کار شعبه‌های اجرایی حزب دست یافته‌اند و نشانی همه را می‌دانند. رهبری حزب در این زمینه هشدارهایی به اعضا داده‌بود[v]، اما ارتباط تلفنی در کارهای حزبی همچنان ادامه یافت. دیرتر آشکار شد که نزدیک به همه‌ی کسانی که از یورش‌ها در امان ماندند و جان به‌در بردند، کسانی بودند که تلفن نداشتند، یا از تلفن در کار حزبی استفاده نمی‌کردند.

 

این امکانات را ارگان‌های اطلاعاتی و جاسوسی کشورها خوب می‌شناسند، و بسیار بیش از این‌ها را می‌شناسند و به‌کار می‌برند. اهل فن و تولیدکننگان وسایل کنترل و شنود نیز البته همه را و بسیار بیش از این‌ها را می‌دانند. تبهکاران و دزدان و کلاهبرداران نیز تا حدود زیادی به این وسایل مجهزاند. تنها شهروندان عادی، و نیز کسانی که برای منافع دیگران و اغلب به زیان خود فعالیت می‌کنند، یعنی فعالان سیاسی و  اجتماعی، بی خبر از همه جا نمی‌دانند که کوچک‌ترین جزئیات حرکات و گفتارشان زیر نظر است، و هنگامی که بازجو "چشمه‌ای" از این اطلاعات را پیش رویشان می‌گذارد، ضربه‌ی سختی می‌خورند و اغلب تعادل خود را از دست می‌دهند، و هدف بازجو نیز درست همین است.

 

تنها راه شنود البته تلفن همراه یا ثابت نیست. امروزه حتی در اسباب‌بازی فروشی‌ها انواع میکروفون‌های شنیدن از راه دور به‌فروش می‌رسد که با هدف‌گیری آن‌ها روی افراد در چندصدمتری می‌توان گفت‌وگویشان را شنید یا ضبط کرد. در گذشته‌ی نزدیک میدان القائی سیگنال‌های ضعیفی را که هنگام تایپ مطلبی در سیم اتصال تخته‌کلید به کامپیوتر جریان می‌یافت در هوا شکار می‌کردند تا به مطلب تایپ‌شده دست یابند. امروز اگر صدای تق‌تق تخته‌کلید را با استفاده از همان میکروفون‌های تلکسوپی ضبط کنند، نرم‌افزارهایی هست که با اندکی آزمون و خطا، با استفاده از تفاوت صدای کلیدها و توجه به بسامد حروف در زبان‌های گوناگون، متن تایپ‌شده را استخراج می‌کنند!

 

اگر متن تایپ‌شده را با چاپگرمان چاپ کنیم، چاپگر اثری میکروسکوپی روی کاغذ باقی می‌گذارد. این اثر یا شماره‌ی سریال چاپگر، منحصر به همین چاپگر است و به کمک تولیدکننده‌ی چاپگر می‌توان آن را تا خریدارش دنبال کرد. یا اگر نوشته را به شکل فایل ذخیره کنیم، همه‌ی اطلاعات مربوط به کامپیوتر و صاحب آن نیز در داخل همین فایل ذخیره می‌شود.

 

به هنگام استفاده از اینترنت، با ورود به هر سایتی، شماره‌ی شناسایی ما (IP) ثبت می‌شود و به این شکل رد پای خود را آن‌جا باقی می‌گذاریم، و آن سایت نیز اغلب ردی به شکل فایل‌های کوچکی که Cookies نام دارند در کامپیوتر ما به‌جا می‌نهد. اگر نرم‌افزارهای دفاعی مانند "دیوار آتشین" و برنامه‌های ضد ویروس نداشته‌باشیم، برخی از سایت‌ها برنامه‌های جاسوسی یا ترویان Trojan (از نام اسب تروآ در ایلیاد هومر) در کامپیوترمان نصب می‌کنند تا اطلاعات مربوط به هویت ما، شماره‌ی حساب بانکی، رمزهای ورود ما برای استفاده از ای‌میل و غیره را گرد آورند و برای صاحبان نرم‌افزار جاسوسی بفرستند.

 

بسیاری از فعالان سیاسی و اجتماعی نمی‌دانند که ای‌میل فرقی با کارت پستال‌های بی‌پاکت ندارد که در راه رسیدن از فرستنده تا گیرنده همه، به‌ویژه کارکنان شرکت اینترنتی (ISP)، می‌توانند آن را بخوانند! اگر رمز ورود ما به اکانت‌های یاهو، جی‌میل، یا هات‌میل از طریق نرم‌افزارهای جاسوس و ترویان لو نرفته‌باشد، ابزارهایی هست که می‌تواند رمز ورود ما را بشکند، به‌ویژه اگر از پس‌ورد passwrod ساده‌ای استفاده بکنیم، و آن‌گاه می‌توانند صندوق ای‌میل را باز کنند و پیام‌هایمان را بخوانند، بی آن‌که هیچ بویی ببریم. به‌علاوه مواردی از همکاری این شرکت‌ها با دولت‌ها نیز افشا شده‌است. از جمله شرکت‌های یاهو و گوگل با دولت چین در زمینه‌ی سانسور اینترنت همکاری می‌کنند و یاهو مشخصات چند تن از فعالان حقوق بشر را که از یاهو میل استفاده می‌کردند در اختیار دولت چین نهاد و این افراد دستگیر و زندانی و شکنجه شدند.[vi]

 

جی‌میل روبات‌هایی دارد که متن ای‌میل‌ها را تجزیه و تحلیل می‌کنند و بر پایه‌ی واژه‌هایی که در این متن‌ها می‌یابند، در حاشیه آگهی‌های مناسبی برابر چشم خواننده می‌نهند. برای نمونه دیشب ای‌میلی به صندوق جی‌میل من آمده که کلمه‌های "درس" و "خارج" در آن هست، و در حاشیه چند آگهی درباره‌ی "بورس تحصیلی"، "آموزش اینترنتی ازدواج"(!!)، و "شرکت در قرعه‌کشی گرین‌کارد" خودنمایی می‌کند.

 

همه فریاد می‌زنند که هیچ چیز در این جهان رایگان نیست، "ناهار رایگان وجود ندارد"، هر کلیکی که در اینترنت می‌کنید چند سنت به جیب کسی می‌ریزید، و... پس راستی، چرا این شرکت‌ها ای‌میل رایگان در اختیار من و شما می‌گذارند و حتی تشویق‌مان می‌کنند که هیچ ای‌میلی را پاک نکنیم؟

 

طرح شنود "اشلون" ECHELON را، اکنون که در چند فیلم و سریال تلویزیونی از آن سخن رفته، بسیاری می‌شناسند. مطابق این طرح شبکه‌ای از ماهواره‌ها، با همکاری امریکا، کانادا، استرالیا، نیوزیلند، و انگلستان، همه‌ی ارتباط اینترنتی و تلفنی و مخابراتی جهان را زیر نظر دارد و "گوش" آن برای کلمات و عبارات ویژه‌ای حساس است. هدف گویا مبارزه با تروریسم است.[vii]

 

اگر همه‌ی تلفن‌ها و اینترنت و ای‌میل را هم کنار بگذرایم، باز نمی‌توانیم خود را از نگاه تیزبین "برادر بزرگ" پنهان کنیم. امروزه در بسیاری از خیابان‌ها، میدان‌ها، ایستگاه‌های مترو، اتوبوس‌ها، کتابخانه‌ها، فروشگاه‌ها و دیگر مکان‌های عمومی دوربین‌هایی لحظه به لحظه مواظب حرکات همگان هستند. شهر لندن در سال بیش از 360 میلیون پاوند خرج این دوربین‌ها می‌کند. در قفسه‌های فروشگاه‌ها دوربین‌هایی نصب می‌کنند که اندازه‌ی عدسی شیئی آن‌ها بزرگتر از انتهای سنجاق ته‌گرد نیست و هیچ دیده نمی‌شوند. هدف از نصب این دوربین‌ها، گذشته از مبارزه با دله‌دزدی، مطالعه‌ی رفتار مشتریان و دنبال کردن حرکات چشمان آنان است تا فروشنده بداند چه جنسی را کجای قفسه بگذارد.

 

حتی اگر صورتمان را بپوشانیم، آن‌گاه که با کارت اعتباری پول می‌پردازیم، هویت‌مان لو می‌رود و در صندوق فروشگاه، یا در دستگاه خودپرداز (عابربانک، بانکومات) ثبت می‌شود که در چه لحظه‌ای کجا بودیم.

 

اکنون سال‌هاست که روی بسته‌بندی بسیاری از اجناس یک رادیوی میکروسکوپی و منفعل Rfid[viii] چسبانده می‌شود. در آغاز هدف عبارت بود از آسان کردن شمارش کالا، ذخیره کردن اطلاعات انبارداری، دنبال کردن مسیر حمل و نقل، چگونگی قیمت‌گذاری و چیدن کالا در قفسه‌ها، و غیره، و در نهایت استفاده از آن به‌عنوان دزدگیر در صورت خروج از فروشگاه پیش از پرداخت پول. اما پس‌از خروج از فروشگاه نیز می‌توان خریدار و کالا را دنبال کرد و تا خانه‌اش رفت! امروزه "رفید"ها ریزتر و کارآمدتر شده‌اند. می‌توان نوع ریز و نامرئی آن را به اتوموبیل یا لباس کسی چسباند و تعقیبش کرد.

 

گردآوری اطلاعات درباره‌ی مردم و رفتارشان تنها برای استفاده‌ی کوتاه‌مدت و برای یافتن فعالان سیاسی و اجتماعی نیست. این اطلاعات را در بانک‌های اطلاعاتی ذخیره می‌کنند تا در آینده از آن‌ها بهره گیرند. از هنگام فروریختن برج‌های مرکز تجارت جهانی در نیویورک و اجباری شدن عکس‌برداری و انگشت‌نگاری مسافران ورودی به امریکا، بانک اطلاعاتی بی‌نهایت عظیمی از هویت افراد در اداره‌ی پلیس فدرال امریکا فراهم آمده‌است. گاه ما خود نیز به کمک مقامات می‌شتابیم تا خود را لو دهیم: برای نمونه وبلاگ می‌سازیم و همه‌ی جزئیات زندگی‌مان را در آن می‌نویسم، با این خیال خام که فقط دوستانمان این نوشته‌ها را می‌خوانند، و غافل از آن‌که همین فردا کارفرمایی که می‌خواهد مرا استخدام کند، نامم را در گوگل می‌جوید و در وبلاگم می‌خواند که من صبح‌ها برای بیدار شدن مشکل دارم!

 

فیس‌بوک FaceBook یکی از بهترین منابع کسب اطلاعات پلیس درباره‌ی مردم است. آن‌گاه که مقامات امریکائی به بهانه‌ی مبارزه با تروریسم از کتابخانه‌های عمومی امریکا خواستند که فهرست کتاب‌های امانت گرفته‌شده از سوی هر فرد را در اختیار پلیس قرار دهند، روشنفکران امریکائی همه فریاد برداشتند و مخالفت کردند، اما چندی بعد پدیده‌ی تازه‌ای مشابه فیس‌بوک این بار به‌نام شلفری Shelferi پدیدار شد که کاربران را تشویق می‌کرد فهرست کتاب‌هایی را که دارند و می‌خوانند و دوست دارند، وارد کنند، و دوستانشان را هم فراخوانند که این کار را بکنند، تا از این راه هم دوست‌یابی کنند و هم باشگاه‌های کتاب‌خوانی دایر کنند. خوشبختانه، تا آن‌جا که می‌دانم، شلفری مانند فیس‌بوک مد روز نشد و پا نگرفت. اما سایت دیگری برای ترسیم شجره‌نامه وجود دارد که گویا تا حدودی پا گرفته‌است. کاربران همه‌ی زاد و رود و شجره‌ و نشانی خود و همه‌ی بستگانشان را در اختیار همگان می‌گذارند!

 

همچنان که آمد، تنها هدف این شنودها و مواظبت‌ها مسائل امنیتی و سیاسی نیست. بازرگانی و تبلیغات بازرگانی سهم بزرگ و سود بزرگی در مطالعه‌ی نوع رفتار ما مصرف‌کنندگان دارند. از این رو، دست‌رسی به بنده و شما از راه دست‌یافتن به نشانی ای‌میل ما اهمیت بزرگی برای شرکت‌های تبلیغاتی و پژوهش بازرگانی دارد. و چنین است که خرید و فروش نشانی‌های ای‌میل خود تجارتی میلیونی‌ست. اما در این میان نیز ما خود به کمک این شرکت‌ها می‌شتابیم: پیامی می‌نویسیم، نشانی ده‌ها نفر از دوستانمان را مقابل To: وارد می‌کنیم، و می‌فرستیم. این "کارت پستال بی‌پاکت" را کسانی در طول راه می‌خوانند، نشانی‌ها را می‌دزدند، می‌فروشند، دست‌به‌دست می‌دهند، و سیلی از هرزنامه‌ها Spam، آگهی‌های بازرگانی، ویروس‌ها، ترویان‌ها و در بدترین حالت نرم‌افزارهای جاسوسی که قرار است اطلاعات شخصی و رمزهای ورودی و شماره حساب بانکی و غیره را از کامپیوترها بدزدند، به‌سوی نشانی همان دوستان بی‌گناهمان سرازیر می‌شود. بدتر از همه آن‌که فرستنده خود را پشت یکی از همان نشانی‌هایی که گیرش آمده پنهان می‌کند!

 

بسیاری از کاربران ای‌میل امروزه آموخته‌اند که به‌جای To: نشانی دوستانشان را در BCC: وارد کنند که نشانی‌ها پوشیده بمانند. اما دام‌گذاران نیز برای خود راه‌هایی دارند: یک پرزنتیشین زیبا یا یک سرگرمی جالب را پخش می‌کنند که به دست بنده و شما هم می‌رسد، و ما آن را برای دوستانمان می‌فرستیم، هرچند با نشانی‌های پوشیده، غافل از آن‌که در آن پیوست زیبا کد مخرب و جاسوسی هست که قرار است کاری را بکند که نباید. در بهترین حالت نیز، اگر کد مخربی در پیوست نباشد و یا اگر نرم‌افزارهای ایمنی از خرابکاری آن جلوگیری کنند، این پیوست‌ها اغلب آ‌ن‌قدر بزرگ‌اند که در طول زمان دریافتشان، یا تماشایشان، کانال ارتباطی کامپیوترمان با شبکه باز می‌ماند و امکان نفوذ در کامپیوتر را فراهم می‌کند.

 

روزی نیست که انواع پیوست‌ها attachments از عکس‌های تبلیغاتی تهران گرفته تا آموزش چه‌گونگی نجات کسانی که پشت فرمان دچار ایست قلبی می‌شوند؛ از موعظه‌های مسیحی در قالب نصیحت‌های اشک‌آور تا هشدار به سبک امریکایی که قوطی کنسرو را پیش از گشودن بشویید، زیرا شاش آلوده‌ی موش که روی قوطی بود همسایه‌ی ما را سیاه کرد؛ از شعارهای بودائی تا ملودرام‌هایی از زندگی حیوانات، و ده‌ها آشغال دیگر صندوق‌هایمان را پر نکند. همه هم توصیه‌ی اکید دارند که بی درنگ آن‌ها را برای همه‌ی دوستانمان بفرستیم و اگر تا چهار روز برای ده نفر بفرستیم، حتماً حاجتمان برآورده می‌شود!

 

هیچ از خود نمی‌پرسیم کیست که وقت و انرژی می‌گذارد و این چیزها را تولید می‌کند؟ چه سودی می‌برد؟ منشاء این‌ها کجاست؟ چرا اصرار دارند که آن‌ها را برای همه‌ی دوستانمان بفرستیم؟ وقت فکر کردن نداریم. فقط فوروارد می‌کنیم! و کم‌ترین آسیبی که می‌رسانیم این است که آدرس لو می‌دهیم!

 

پس چه کنیم؟ آیا تلفن موبایلمان را دور بیاندازیم؟ در جنگل‌های دورافتاده با دوستانمان قرار بگذاریم که میکروفون‌های تلسکوپی گفت‌وگویمان را نشنوند؟ ارتباط اینترنتی را ترک کنیم؟ یا سر در برف فرو کنیم؟ نمی‌دانم. فکر می‌کنم هر کسی باید راه حل ویژه‌ی خود را متناسب با نوع فعالیت‌های خود پیدا کند. این مسائل در حوزه‌ی تخصص من نیست و بی‌گمان غلط‌های فنی در این نوشته وجود دارد. اما می‌دانیم که اهل فن این‌جا نمی‌نویسند و جاهایی می‌نویسند و به زبانی می‌نویسند که فقط به درد خود و همتایانشان می‌خورد. امیدوارم با این نوشته بحثی در محافل آسیب‌پذیری که بیش از همه نیازمند احتیاط و ایمنی‌ست آغاز شود و سطح اطلاعات و آگاهی ما از این مسائل بالا رود. خوب است بدانیم و آگاه باشیم چه‌قدر آسیب‌پذیریم و چه‌قدر درباره‌ی ما می‌دانند.

 

استکهلم 26 دسامبر 2008

وبلاگ نویسنده: http://shivaf.blogspot.com

 

[iii] - همان.

[v] - از جمله رجوع کنید به "با گام‌های فاجعه" از همین نگارنده.

   Back